مولانا شمس الدين با يكي از مشايخ خراسان كدورتي داشت. شيخ ناگاه بمرد. نجاري صندوق گوري سخت به تكليف از بهر او تراشيد.
مردم تحسين نجار مي كردند.
مولانا گفت: خوب تراشيده اما سهوي عظيم كرده كه دود كش نگذاشته است.
مولانا شمس الدين با يكي از مشايخ خراسان كدورتي داشت. شيخ ناگاه بمرد. نجاري صندوق گوري سخت به تكليف از بهر او تراشيد.
مردم تحسين نجار مي كردند.
مولانا گفت: خوب تراشيده اما سهوي عظيم كرده كه دود كش نگذاشته است.
**خرد برترين هديه ي الهي است .
**كسي كه خرد ندارد،همواره از كرده هاي خويش پشيمان ودر رنج است .
**خرد مانند چشم هستي و جان آدمي است ،واگر آن نباشد ،چگونه جهان را به درستي خواهي گذراند ؟
**دانش آن قدر ارزش دارد كه براي آن رنج ها بكشي .
**اگر براي انجام دادن كاري بزرگ زمان نداري ،بهتر است بي درنگ آن را به ديگران بسپاري .
**اين جهان سراسر افسانه است ،جز نيكي وبدي چيزي باقي نيست .
**كسي كه به آباداني مي كوشد ،جهان از او به نيكي ياد مي كند .
درروزگار قديم ، پادشاهي سنگ بزرگي را در يك جاده ي اصلي قرار داد . سپس در گوشه اي قايم شد تا ببيند چه كسي آن را از مسير برميدارد .
برخياز بزرگان ثروتنمد با كالسكه هاي خود به كنار سنگ رسيدند ، آن را دور زدندو به راه خود ادامه دادند . بسياري از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند كه چرا دستور نداده جاده را باز كنند . هيچ يك از آنان كاري به سنگ نداشتند.
يكمرد روستايي با بار سبزيجات به نزديك سنگ رسيد . بارش را زمين گذاشت و سعيكرد كه سنگ را به كنار جاده هل دهد . او بعد از زور زدن ها و عرق ريختن هاي زياد بالاخره موفق شد . هنگامي كه سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بهدوش بگيرد و به راهش دامه دهد ، متوجه شد كيسه اي زير آن سنگ در زمين فرو رفته است . كيسه را باز كرد پر از سكه هاي طلا بود . و يادداشتي از جانب شاه كه اين سكه ها مال كسي است كه سنگ را از جاده كنار بزند .
آن مرد روستايي چيزي را مي دانست كه بسياري از ما نمي دانيم .!!
هر مانعي ، فرصتي است تا وضعيتمان را بهبود بخشيم .