rss

1393/2/25

حضرت زينب (ع)در يك نگاه  

نام: زينب
كنيه: ام كلثوم، ام المصائب
القاب: عقيله، عالمه، فاضله
پدر و مادر: اميرالمومنين (ع)و فاطمه زهرا سلام الله عليها
وقت و محل تولد: مدينه 5 جمادي الاول سال 5 يا 6 هجري
وقت و محل وفات: 15 رجب سال 62 هجري دمشق، دو قول ديگر درباره محل دفن حضرت زينب اختلاف است و علاوه بر دمشق، مصر و مدينه نيز گفته شده است.
چكيده فضائل: درك هفت معصوم نخست، محرميت به همه معصومين، عالمه غير معلمه بودن، صبر، قافله سالار اسراي كربلا.

(0) نظر | برچسب ها :
1393/2/21
امام علي:
قِوَامُ الْعَيْشِ حُسْنُ التَّقْدِيرِ وَ مِلَاكُهُ حُسْنُ التَّدْبِير. غرر الحكم،ص354
 پايداري زندگي به برنامه ريزي درست و ملاك آن مديريت صحيح است.
(0) نظر | برچسب ها :
1393/2/12
شيوه زندگي

 

دو قطره آب كه به هم نزديك شوند ، تشكيل يك قطره بزرگتر مي دهند

اما دو تكه سنگ هيچگاه با هم يكي نمي شوند

پس هر چه سخت تر و قالبي تر باشيم ، فهم ديگران برايمان مشكل تر.........

و در نتيجه امكان بزرگتر شدنمان نيز كاهش مي يابد
آب در عين نرمي و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر سخت تر

و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است

سنگ ، پشت اولين مانع جدي مي ايستد

اما آب راه خود را به سمت دريا مي يابد


در زندگي بايد؛ معناي واقعي سرسختي ، استواري و مصمم بودن را در دل نرمي و گذشت جستجو كرد

گاهي لازم است كوتاه بيايي .............

گاهي نمي توان بخشيد و گذشت
اما مي توان چشمان را بست و عبور كرد..............

گاهي مجبور مي شوي ناديده بگيري
گاهي نگاهت را به سمت ديگر بدوز كه نبيني ولي با آگاهي و شناخت

و آنگاه بخشيدن را خواهي آموخت...........

(0) نظر | برچسب ها :
1393/2/7

كاش هرگز زنگ تفريحي نبود                       جمع بودن بود و تفريقي نبود


كاش مي شد باز كوچك مي شديم                           لا اقل يك روز كودك مي شديم


 ياد آن آموزگار ساده پوش                   ياد آن گچها كه بودش روي دوش


اي معلم نام و هم يادت به خير                           ياد درس آب و بابايت به خير


اي دبستاني ترين احساس من                              بازگرد اين مشقها را خط بزن       
                         
(محمد علي حريري جهرمي)

(0) نظر | برچسب ها :
1393/1/15

امام علي(عليه‌ السّلام):

«سعادت هرگز با سستي و تنبلي به دست نمي‌آيد

(غررالحكم و دررالكلم، ص19)

(0) نظر | برچسب ها :
1393/1/10

پانزدهم فروردين سالروز درگذشت شاعر مشهور معاصر ايران زمين، پروين اعتصامي، است


پروين اعتصامي كه نام اصلي او رخشنده است در بيست و پنجم اسفند 1285 هجري شمسي در تبريز چشم به جهان گشود و در كودكي با خانواده اش به تهران آمد.

ادامه مطلب
(1) نظر | برچسب ها :
1393/1/9

يادش به خير اون روزا
اون روزا كه قلك عيدي داشتيم
چند ماه قبل نوروز پول توي اون مي گذاشتيم
دو تومني پنج تومني ...شايدم ده تومني كاغذي
اون روزا چشممون به نوروز ،عيدي ، قلك ،كاغذ رنگي و بازي.
ما كه نفهميديم اين پول كجا مي رفت.بگذريم
چشممون بود به در
تا دايي بياد بريم با هم سفر
همه توي يه ماشين پير و جون كوچيك و بزرگ
 كلي مي رفتيم سفر
حال گذشته اون روزا
ما با جيب پر پول مي ريم همجا
اما چه سود  ديگه نداره حتي يه ذره از  اون صفا

(لام)
(0) نظر | برچسب ها :
1392/12/8

مولانا شمس الدين با يكي از مشايخ خراسان كدورتي داشت. شيخ ناگاه بمرد. نجاري صندوق گوري سخت به تكليف از بهر او تراشيد.

مردم تحسين نجار مي كردند.

مولانا گفت: خوب تراشيده اما سهوي عظيم كرده كه دود كش نگذاشته است.

(0) نظر | برچسب ها :
1392/12/3
تا   تواني    دفع   غم    از  خاطر غمناك كن     

                                                           در جهان گرياندن آسان است اشكي پاك كن

(0) نظر | برچسب ها :
1392/12/2

**خرد برترين هديه ي الهي است .

**كسي كه خرد ندارد،همواره از كرده هاي خويش پشيمان ودر رنج است .

**خرد مانند چشم هستي و جان آدمي است ،واگر آن نباشد ،چگونه جهان را به درستي خواهي گذراند ؟

**دانش آن قدر ارزش دارد كه براي آن رنج ها بكشي .

**اگر براي انجام دادن كاري بزرگ زمان نداري ،بهتر است بي درنگ آن را به ديگران بسپاري .

**اين جهان سراسر افسانه است ،جز نيكي وبدي چيزي باقي نيست .

**كسي كه به آباداني مي كوشد ،جهان از او به نيكي ياد مي كند .

(0) نظر | برچسب ها :
1392/12/2

درروزگار قديم ، پادشاهي سنگ بزرگي را در يك جاده ي اصلي قرار داد . سپس در گوشه اي قايم شد تا ببيند چه كسي آن را از مسير برميدارد .

برخياز بزرگان ثروتنمد با كالسكه هاي خود به كنار سنگ رسيدند ، آن را دور زدندو به راه خود ادامه دادند . بسياري از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند كه چرا دستور نداده جاده را باز كنند . هيچ يك از آنان كاري به سنگ نداشتند.

يكمرد روستايي با بار سبزيجات به نزديك سنگ رسيد . بارش را زمين گذاشت و سعيكرد كه سنگ را به كنار جاده هل دهد . او بعد از زور زدن ها و عرق ريختن هاي زياد بالاخره موفق شد . هنگامي كه سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بهدوش بگيرد و به راهش دامه دهد ، متوجه شد كيسه اي زير آن سنگ در زمين فرو رفته است . كيسه را باز كرد پر از سكه هاي طلا بود . و يادداشتي از جانب شاه كه اين سكه ها مال كسي است كه سنگ را از جاده كنار بزند .

آن مرد روستايي چيزي را مي دانست كه بسياري از ما نمي دانيم .!!

هر مانعي ، فرصتي است تا وضعيتمان را بهبود بخشيم .

(0) نظر | برچسب ها :